کتابخانه ای که محل تولد پیامبر(ص) است

  خانه ‏ای را که رسول خدا(ص) در آن متولد شده، با نام ‏«مولد النبی‏» می‏ شناسند. این مکان در نزدیکی مسجد الحرام و در انتهای باب صفا قرار دارد.

محل تولد پیامبر (ص) در ابتدای شعب ابی طالب قرار داشته و همینک در فاصله محل میلاد تا مسعی سنگ فرش است.

در تاریخ آمده است که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کرد، این خانه در اختیار عقیل، فرزند ابو طالب بود و پس از آن در اختیار اولاد و نوادگان وی قرار داشت. بعدها خیزران، همسر هارون، آن را خریداری کرد.

مسلمانان این خانه را گرامی می‏داشتند و به ویژه در شب تولد پیامبر(ص) مراسمی در آنجا برگزار می‏کردند. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، همزمان با خراب کردن این قبیل اماکن، محل مولد النبی هم تخریب شد.

(سنگ فرش بین مسجد الحرام و محل تولد پیامبر (ص) )

تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانه‏ ای بنا کنند که امروزه به نام‏ «مکتبة مکة المکرمه‏» شناخته می‏شود.

در حال حاضر بر سر در این مکان تابلوئی با عنوان «مکتبة مکة المکرمه‏» نصب است.


--

________________________________

کتابی که سند مناظره شد

استناد به یک کتاب در مناظره سوم کاندیداهای ریاست جمهوری، یکی از نکات حاشیه ای و جالب بود. کتابی که به قلم مدیرکل سابق آژانس بین المللی انرژی هسته ای نوشته شده است.
مجله مهر: استناد به یک کتاب در مناظره سوم کاندیداهای ریاست جمهوری، یکی از نکات حاشیه ای و جالب بود. کتابی که به قلم مدیرکل سابق آژانس بین المللی انرژی هسته ای نوشته شده است.

استناد به یک کتاب خاص در بحث سیاست خارجی مناظره ها. این حربه دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری برای پیروز شدن بر رقیب به استناد نوشته های یک کتاب بود.«حسن روحانی» و «سعید جلیلی» روسای پیشین و فعلی تیم مذاکره کننده هسته ای ایران، در مناظره سوم کاندیداها چند بار به یک کتاب استناد کردند تا حقانیت گفته های خود را ثابت کنند. کتابی که دربرگیرنده خاطرات «محمدالبرادعی» مدیرکل سابق آژانس بین المللی انرژی هسته ای است. اما ماجرای این کتاب چیست و چه محتوایی دارد که هردو طرف مناظره سوم، به متن آن استناد می کنند؟

کتاب  «The Age Of Deception» نوشته «محمد البرادعی» مصری، اردیبهشت ماه سال گذشته و توسط انتشارات «بلومزبری» به بازار آمد. حدود یک سال بعد از آن یعنی اردیبهشت ماه امسال، این کتاب با نام «عصر فریب» و با ترجمه «فیروزه درشتی» و در 352 صفحه به نمایشگاه کتاب تهران رسید. کتابی که «موسسه ایران» آن را منتشر کرده است.



البرادعی در «عصر فریب» خاطرات سه دوره ریاستش بر آژانس بین المللی انرژی هسته ای را بازگو کرده است. خاطراتی که به گفته خودش دربرگیرنده تلاش های او به عنوان مدیر آژانس برای خلع سلاح هسته ای و همزمان بهره برداری صلح آمیز همه کشورهای عضو آژانس از انرژی هسته ای است. ایران هم به عنوان یکی از کشورهای مورد مناقشه در قضیه انرژی هسته ای مورد توجه ویژه البرادعی در این کتاب بوده است. نکته ای که کاندیداهای ریاست جمهوری دوره یازدهم را متوجه این کتاب کرده است.

وقتی البرادعی وارد انتخابات ایران می شود

البرادعی به طور خاص در 4 فصل از 13 فصل کتاب به موضوع «ایران»پرداخته است. مطالبی که او در این کتاب و درمورد ایران بازگو می کند، به واسطه عدم حضور او در آژانس، صادقانه تر بیان شده و برای اولین بار، او را وادار به نوشتن مشکلاتی کرده که غربی ها بر سر راه ورود ایران به کلوپ کشورهای صاحب فناوری هسته ای ایجاد کرده اند. البرادعی البته از دخالت های مستقیم امریکا در تصمیم گیری های آژانس علیه ایران هم نوشته است.

اما در مناظره چه بخش هایی از کتاب و توسط چه کسی مورد بهره برداری قرار گرفت؟


کتابی که سند مناظره شد

ماجرای اختلاف سعید جلیلی و حسن روحانی به عنوان روسای سابق و فعلی تیم مذاکره کننده هسته ای ایران، بحثی قدیمی است. در مناظره سوم، همه منتظر رویارویی مستقیم این دو و به چالش کشیده شدن سیاست هایشان توسط همدیگر بودند. نکته جالب ماجرا اما استناد هردو رقیب، به بخش هایی از این کتاب بود.

حسن روحانی در بخشی از مناظره جمعه این طور پای کتاب البرادعی را به رقابت انتخاباتی اش باز کرد:«خوب است کتابی را که اخیراً آقای البرادعی نوشته است نگاه کنند و ببینند که می گوید جنگ پشت دروازه ایران بود و این تدبیر ایران بود که جلوی این جنگ را گرفت و سه کشور را به تهران دعوت کرد و آنها را سپر انسانی قرار داد ... آنجا البرادعی می گوید متأسفم که سه کشور راه بازاری ها را یعنی راه چانه زنی را انتخاب کردند و آنچه می خواستند، یک باره ارائه ندادند و گفتند در مراحل بعد می خواهند ارائه دهند. به این علت که دولت تازه عوض شده بود.»

سعید جلیلی هم این طور با استناد به همان کتاب، پاسخ روحانی را داد :« چون پلی زده شد به بحث آقای البرادعی، باید بگویم البرادعی به دنبال آن در کتاب خاطرات خودش در صفحه 144 می گوید نه تنها پیشنهاد سه کشور اروپایی ناچیز بود بلکه لفظ توهین آمیزی نیز داشت تا جایی که می شد آن را متکبرانه توصیف کرد.البرادعی ادامه می دهد این طرح تا جایی پیش رفته بود که قول می داد اروپایی ها دانشمندان ایرانی را که در صورت غنی سازی نکردن ، بیکار می شوند تحت پوشش قرار دهد.»

جلیلی البته به کتاب خود حسن روحانی هم نقبی زد:«البته خود آقای روحانی نیز در کتاب خودشان صفحه 583 به آقای البرادعی پاسخ می دهد که متاسفانه اگر نگوییم هیچ، ایران ما به ازای بسیار اندکی در برابر پیشنهادات اروپایی ها دریافت کرد و تنها با قول های انجام نشده و درخواست های بیشتر آنان روبرو شد.»

اظهاراتی که دوباره با استناد روحانی به کتاب البرادعی همراه شد:«آنچه که من درباره بحث ممانعت از جنگ گفتم مربوط به سال 82 است اما نکته ای که شما خواندید مربوط به سال 84 است یعنی آخرین پیشنهاد اروپایی ها.آنجا البرادعی می گوید متأسفم که سه کشور راه بازاری ها را یعنی راه چانه زنی را انتخاب کردند و آنچه می خواستند، یک باره ارائه ندادند و گفتند در مراحل بعد می خواهند ارائه دهند.

 به این علت که دولت تازه عوض شده بود. تندترین پاسخ را نیز ما به آنها پیشنهاد دادیم و قبل از اینکه پیشنهاد اروپا برسد ما دستور راه اندازی سایت اصفهان را صادر کرده و نامه اش را نیز نوشته بودیم، پس این تاریخ ها نباید قاطی شود، آن بحث مربوط به سال 82 و این مربوط به سال 84 است که در کتاب نیز مفصل توضیح داده ام.»


به هرحال، نام «محمدالبرادعی» دوباره در فضای سیاسی ایران مطرح شده آیا کتاب رئیس سابق آزانس بین المللی انرژی هسته ای، تاثیری در نتایج انتخابات گذاشت؟

معرفی سایت استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی

 

«هوالحکیم»

 حکیم اوست و دانش، مخزن اسرار اوست. حکمت و فلسفه راه حقیقت است که از معبر عقل می گذرد. حکمت به تعبیری همان فلسفه به بیان ما ایرانی هاست اما به شرط اخلاق. بفرموده اما حسین (ع): میزان هر چیزی عقل است و میزان عقل، اخلاق. حکمای بزرگی در تاریخ ایران اسلامی خدمات فکری کرده اند و چراغ راهی شده اند در اندیشه امروز ایران اسلامی. حکیم و فیلسوف استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی، نام آور خردمند سرزمین خرد است که شعله حکمتش، فلاسفه و عرفا را سیراب می کند. مردی که برای دانستن و حقیقت، راهی طولانی طی کرده و از چشمه های جوشان علما و فضلای حوزه و دانشگاه بهره برده و با حکمت خسروانی ، فلسفه اسلامی ، فلسفه غرب و اندیشه های شرق آشنا است و در آثارش به تحلیل فلسفی آرای آنان پرداخته. حکیم دینانی مردی پارسا است که به راستی میراث دار حکمایی چون سلمان پارسی ، ابن سینا ، ملاصدرا و سهروردی است و نگاهی ژرف به تاریکی و روشنایی های ذهن بشر دارند و به قول خودشان درباره ملاصدرا، سر سفره چند هزار ساله اندیشه آدمی نشسته اند و ورق پاره ای نیست در تاریخ فلسفه و حکمت که نخوانده باشند.

 این سایت جهت اشاعه افکار نورانی ایشان در تمام جهان طراحی شده و سایت اصلی ایشان بوده و زیر نظر خود ایشان و با مدیریت یک مجموعه از شاگردان ایشان اداره می شود. تمامی مطالب این سایت درباره جایگاه علمی ایشان است و مسئولیت آن به عهده مدیریت سایت می باشد. دوستان و علاقه مندان می توانند با راهنمایی خود ما را یاری نمایند، که تلاش در جهت معرفی اندیشه های یک فیلسوف و حکیم مسلمان ایرانی ، درخشش تمدن و فرهنگ ایران اسلامی در جهان امروز و تاریخ فردا است. منتظر شمائیم تا به ما به پیوندید تا در سایه حکمت الهی، قدمی کوچک برداریم.


احمقها چه کتابی میخوانند

 

 

 

 
 

کتاب‌ و کتاب‌خوانی همیشه رنگی زیبا، روشنفکرانه، مدرن و شیکان و پیکان ندارد.گاهی کتاب‌خوانی به نمودی از بدترین و زشت‌ترین نمایه‌های و نمونه‌های زندگی ما آدم‌ها تبدیل می‌شود.درک این نکته شاید برای برخی از کتاب‌پژوهان و کتاب‌خوانان جدی بدیهی بنماید، اما برای همان کسانی که آن دست کتاب‌ها را می‌خرند و می‌خوانند و دوست می‌دارند، سخت و ناشدنی است.
کتاب به هر حال کالاست و مشتری خودش را دارد.هر کالایی برای هر نوع مشتری هست و مشتری برای همه نوع کالایی هم یافت می‌شود.اجناس بنجل و دست دوم و زشت و به درد نخور بسیاری هست که مشتری پر و پا قرص دارند.قاعدهٔ بازار می‌گوید که برای هر کالایی مشتری هست.«گروهی این گروهی آن پسندند».این انکار نشدنی است.
اما کتاب هم از این جنس کالاهاست. کتاب‌هایی هست که متخصصان می‌خوانند.کتاب‌هایی هست که دانشجویان می‌خوانند.کتاب‌هایی داریم که زنان خانه‌دار می‌خوانند.کتاب‌هایی می‌شناسیم که دختران دبیرستانی دوست می‌دارند.کتاب‌هایی هم هست که سلیقه‌های کج و بی‌معیار می‌پسندند.کتاب‌هایی هم هست که احمق‌ها دوست می‌دارند.من این دسته کتاب‌ها را «کتاب‌های مزخرف» می‌نامم.

این کتاب‌ها را باید دقیقاً توصیف کرد تا معلوم شود که چیستند و چه کاری با آدم‌ها می‌کنند.اما احمق‌ها چه کتاب‌هایی دوست می‌دارند؟ شاید بهتر باشد اول این سؤال را جواب بدهیم.به گمان من، احمق‌ها کتاب‌هایی را دوست دارند که این ویژگی‌ها را داشته باشند:

۱.خواندن آن‌ کتاب‌ها این حس را به آنان ببخشد که مهم‌اند.به قدری مهم که از این دست کتاب‌ها می‌خوانند که کمتر کسی می‌شناسد.
۲.این کتاب‌ها نظریه‌پردازی می‌کنند، آن هم در سطحی که در دسترس هیچ علمی نیست.نظریه‌های غیر‌قابل نقض، ابطال‌نشدنی، شخصی و پرطمطراق.وقتی برای اولین بار چنین کتاب‌هایی را می‌خوانید، جا می‌خورید.از عمق و غرابت نظریه‌هایی که صادر می‌کنند و احکامی که برای حل همهٔ مسائل می‌دهند شگفت‌زده می‌شوید.با خود فکر می‌کنید: «چرا تا به حال چنین چیزی نشنیده بودم؟»؛ «چرا دانشمندان زودتر این کشف را علنی نکرده‌اند؟»؛ «چرا این کتاب‌ را به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه نمی‌کنند؟»… .ابتدا و البته در همان پنج دقیقهٔ اول این پرسش‌ها به ذهنتان خطور می‌کند.اما بعد کم‌کم داستان برایتان معلوم می‌شود.اما می‌توان به ضرس قاطع گفت: اگر در همان پنج یا با ارفاق ده دقیقهٔ اول نتوانید داستان را حدس بزنید، احتمالاً شما هم به جرگهٔ احمق‌ها پیوسته‌اید!

۳.این کتاب‌ها اغلب عنوان‌هایی احمقانه و گول‌زننده دارد: «چگونه ده روزه لاغر شویم؟»؛ «چرا فست‌فود؟»؛ «رنگ‌های عاشقانه»؛ «چگونه مردی را عاشق خود کنیم؟»؛ «راز سلامتی با گیاهخواری»؛ «رژیم آب‌درمانی همراه با بیست دستور‌العمل سلامتی»؛ «راز زندگی آنجلینا جولی»؛ «چرا داریوش رفیعی خودکشی کرد؟»؛ «۵۶۴ شیوهٔ هماغوشی»؛ «سردمزاجی زنان»؛ «چگونه زنی گرم‌مزاج داشته باشیم؟»؛ « بیایید ۷۳ روز چیزی نخوریم».

۴.این کتاب‌ها اغلب در شمارگان بالا منتشر می‌شوند و منبع مالی خوبی برای نویسنده و ناشر می‌شود که حدوداً تا هفت پشتشان را هم تأمین می‌کنند.

۵.این کتاب‌ها همیشه تا نیمه خوانده می‌شوند.هیچ احمقی حتی آن‌ها را تمام نمی‌کند.جای آن‌ها در قفسهٔ تنک کتابخانهٔ شخص احمق است و همیشه چند صفحه‌ای از آن‌ها بیشتر از صفحات دیگر خوانده شده یا به دیگران نشان داده شده‌اند.

۶.روی این کتاب‌ها اغلب عنوان‌های جالب توجه به نویسنده می‌دهند: دانشمند روسی؛ فضانورد چینی؛ مرتاض هندی؛ موبد آشورایا جینگ؛ برهمن تبتی؛ مخترع پوست گیاهی؛ فوق تخصص در غدد جنسی!

۷.این کتاب‌ها اغلب عکسی از نویسنده هم روی خود دارند.نویسنده در این عکس‌ها دارد به آسمان یا افق نامعلوم نگاه می‌کند یا کتاب بزرگی را باز کرده و دارد به آن نگاه می‌کند.

۸.کمی بعد از چاپ، این کتاب‌ها را در بساط حقیر دست‌فروشانی می‌بینید که کنار خیابان روی یک تکه گونی چیزهایی می‌فروشند.در کنار چند کتاب، با موضوعاتی مانند آموزش ویندوز ۹۸، پیوند دو گل، فالنامهٔ هندی، چند کالای دیگر هم وجود دارد: سرمه‌دان، تسبیح لاکی، دستگاه سوزن‌ نخ‌کن؛ سنجاق‌قفلی؛ یکی دو جفت کفش دست دوم زنانه و مردانه‌ متعلق به پنج دهه پیش، و دو دست دندان مصنوعی که معلوم نیست از دهان کدام مرده‌‌ای در‌آورده‌اند.

می‌توان به این فهرست نه چندان دلچسب باز هم افزود.اما به گمان نویسنده همین موارد برای شناخت کتاب‌هایی از این دست کفایت می‌کند.نویسندگانی که این کتاب‌ها را می‌نویسند، دست کم به هوای ثروت و شهرت و اهمیت این کار را می‌کنند و این خود دلیلی انسانی است.اما خوانندگانی که از این دست کتاب‌ها می‌خوانند، چه دلایل انسانی می‌توانند برای کار خود اقامه کنند؟ امید که روز‌به‌روز از شمار کتاب‌هایی که فقط احمق‌ها می‌خوانند کم شود.
 هر خواننده ای کتابیُ ،هر کتابی خواننده ای بعد از خواندن این نوشته یاد دو اصل از اصول کتابداری  رانگاناتان پدر علم کتابداری هندوستان افتادم شما چگونه تحلیل می کنید ؟

اتحاد پنگوئن و رندوم‌هاوس/ انحصار بزرگ‌ترین فروشگاه مجازی کتاب می‌شکند؟

در حالی که بازار کتاب با سرعت به سمت کتاب‌های دیجیتال حرکت می‌کند، تصمیم پنگوئن و رندوم‌هاوس برای یکی شدن، آینده این بازار را با تغییرات اساسی روبرو می‌کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، این در شرایطی است که نوآوری‌های تکنولوژیکی که بیش از پیش کتابخوانی را برای دوستداران مطالعه آسان کرده و خریدن کتاب را نیز راحت‌تر کرده است، با یک فروشنده اصلی روبرو است؛ آمازون که بزرگترین سایت توزیع و فروش کتاب را به صورت دیجیتال در دست دارد. در موقعیتی که بازار کتاب الکترونیک هر روز وسیع‌تر می‌شود، به نظر می‌رسد این سایت هر روز قدرت بیشتری به دست می‌آورد.

سئوالی که برای ناشران مطرح است، این است که آیا آنها می‌توانند به اندازه کافی قدرت بگیرند که از فشار بیش از حدی که از سوی آمازون به دیگر ناشران وارد می‌شود، جلوگیری کنند؟ آمازون حدود 25 درصد بازار کتاب چاپی در آمریکا را در دست دارد. این آمار برای بازار کتاب الکترونیک آمریکا به 60 درصد می‌رسد. در بریتانیا حدود 90 درصد خرید و فروش در بازار کتاب الکترونیک از طریق آمازون امکان‌پذیر می‌شود و این امر موجب می‌شود تا این سایت بتواند تاثیر تعیین‌کننده‌ای بر چگونگی قیمت‌گذاری کتاب داشته باشد.

در چنین موقعیتی برخی از ناشران معتقدند اتحاد پنگوئن و رندوم‌هاوس می‌تواند این انحصار را کنترل کند. پنگوئن که در تملک پیرسون کمپانی مالک فاینشنال تایمز است و رندوم‌هاوس که مالک آن برتلزمان یک شرکت رسانه‌ای آلمانی است، ماه گذشته توافقنامه‌ای برای اتحاد به امضا رساندند تا بتوانند در سایه این اتحاد قدرت بیشتری در حوزه کتاب جهان به دست آورند.

برمبنای این وحدت، این دو ناشر بزرگ، در یک همکاری مشترک که از نیمه دوم سال 2013 آغاز می‌شود، با نام پنگوئن رندوم‌هاوس فعالیت می‌کنند. برتلزمان 53 درصد این اشتراک و پیرسون نیز 47 درصد آن را در تملک خواهند داشت و در هیئت مدیره مشترک برتلزمان با 5 مدیر و پیرسون با 4 مدیر فعالیت خواهند کرد.

اگر ادغام این دو کمپانی بزرگ به شیوه‌ای قانونمند انجام شود، این تلاش مشترک می‌تواند حدود یک چهارم نشر کتاب در بازار انگلیسی‌زبان را به دست بگیرد.

 

شایعه‌ها بیشتر درباره 6 ناشر بزرگ از جمله هچت،‌ هارپرکالینز، مک میلان و سیمون اند شوستر است که ممکن است در مراحل بعدی قصد به فکر اتحاد بیفتند و یا حتی ناشران کوچک‌تر ممکن است بتوانند با چنین همکاری‌های مشترکی قدرت بیشتری به دست بیاورند.

با این حال همه ناشران بر این باور نیستند که بزرگ‌تر شدن بتواند راه حل این مسئله باشد. برخی از ناشران بر این باورند که آمازون با ورود گروه‌های تکنولوژیکی دیگر مانند اپل، گوگل، بارنز اند نوبل و سوپرمارکت‌هایی مانند تسکو و سنسبری قدرت بلامنازع خود را از دست می‌دهد.

کریستوفر همیلتون ـ امری مدیر انتشارات سالت که از ناشران مستقل بریتانیایی است می‌گوید: «به نظر من امکانات بیشتر به معنی بهتر بودن نیست». به نظر او خیزش ناشران دیجیتالی موجب انفجاری در ناشران کوچکتر می‌شود و این ناشران بیشتر بر مسایل و موضوع‌های تخصصی تمرکز می‌کنند.

برمبنای جدیدترین اطلاعات ارایه شده از سوی اتحادیه ناشران آمریکا، ناشران کتاب‌های دیجیتال امسال 50 درصد رشد کرده‌اند که این دربرگیرنده 28 درصد از تمام بازار کتاب‌های داستانی و غیرداستانی بزرگسال آمریکا می‌شود. احتمالات حاکی از این است که بازار کتاب الکترونیک تا سال 2016 نیمی از بازار کتاب آمریکا را در تصرف خود می‌آورد و بسیار ارزان‌تر و در دسترس‌تر از حالا خواهد بود.

هفته پیش کتابفروشی آمریکایی بارنز اند نوبل فروش کتابخوان خود را با قیمت 79 پوند در بریتانیا آغاز کرد. ماه پیش در نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت، تکستر یک توزیع کننده کتاب الکترونیک آلمانی نیز کتابخوانی ساده را به قیمت 9.9 یورو عرضه کرد. هر دوی این کتابخوان‌ها امکان دسترسی به فایل‌های الکترونیک استاندارد کتاب‌های الکترونیک (ای پاب) را دارا هستند.

در همین حال کتابخوان آمازون یعنی کیندل، از توانایی خواندن فایل‌های ‌ای پاب برخوردار نیست و تنها فرمت کتاب‌های الکترونیک خود آمازون را می‌تواند بخواند. به همین دلیل بسیاری از دست اندرکاران معتقدند همین مسئله چون «دیواری آهنین» جلوی نفوذ بیشتر آمازون را خواهد گرفت و کتابخوانان با هر کتابخوانی نمی‌توانند وارد «باغ محصور شده» آمازون بشوند.

اما آمازون نیز توانایی روبرو شدن با چالش‌های بیشتر برای حفظ سلطه خود را دارد و دارندگان کتابخوان آمازون به دلیل همان نیاز، مجبور به خرید کتاب از این سایت هستند و همین امر بازار کتاب الکترونیک را رقابتی‌تر می‌کند. در همین حال تسکو در ماه سپتامبر (شهریور) با خریدن موبکست، امکان دانلود 130 هزار عنوان کتاب را برای موبایل فراهم آورد تا بخشی از بازار کتاب الکترونیک را به این ترتیب در دست بگیرد.

دختران خرم‌آباد چطور جوان‌ترین کتابداران ایران شدند

دو نوجوان خرم‌آبادی در اقدامی ابتکاری به صورت رایگان در کتابخانه حضرت مهدی(عج) خرم‌آباد به کتابداری برای بخش کودک و نوجوان این کتابخانه می‌پردازند که همین کارشان باعث ترویج کتابخوانی بین هم سن و سالانشان و همچنین امکان ایجاد یک کتابخانه مستقل کودک و نوجوان در شهرشان شده است.

خبرگزاری مهرـ گروه فرهنگ و ادب: داستان دلدادگی ایرانیان به کتاب و کتابخوانی داستان تازه‌ای نیست. گشتی در دل تاریخ و میان سرگذشت شاعران و نویسندگان ایرانی می‌تواند شاهد این مدعا باشد اما این روایت‌ها وقی جالب و خواندنی‌تر می‌شود که بشنوی از میان همه جلوه‌ها و زرق‌برق‌های بازی‌های دیجیتالی امروز برای کودکان و نوجوانان، دو نفر از آنها کتاب و کتابخانه را برگزیده‌اند و حاضر شده‌اند در یک کتابخانه عمومی به صورت رایگان خدمت کنند.

کیمیا بهرامی و سیده اسما موسوی دو نوجوان 11 ساله اهل لرستان حکایت عجیبی از دلدادگی به کتاب دارند؛ داستانی که تعجب بسیاری از دوستان آنها را برانگیخته است.

کتابخانه حضرت مهدی(عج) یکی از معدود کتابخانه‌های عمومی شهر خرم‌آباد است که بخش ویژه کودک و نوجوان را در گوشه‌ای از سالن خود احداث کرده و حتی برای اعضای آن نیز کارت عضویت ویژه صادر می‌کند.

ماجرای این دو نوجوان شیفته کتاب اما از روزهای ابتدایی تابستان امسال و حضور آنها در این کتابخانه و پیشنهاد جالبشان به مدیریت آن آغاز می‌شود.

مرادی‌نیا یکی از کتابداران این کتابخانه در این زمینه به مهر گفت: اوایل تابستان امسال این دو نوجوان با حضور در کتابخانه پیشنهاد کردند که برای پر کردن اوقات فراغت تابستانی خود، در روزهای زوج که این کتابخانه به بانوان اختصاص دارد با حضور در بخش کودک به دوستان خود برای انتخاب و امانت گرفتن کتاب کمک کنند و این پیشنهاد به منظور روحیه‌بخشی به آنها مورد پذیرش مدیریت نیز قرار گرفت.

وی افزود: این دو نوجوان پشت‌کار عجیبی برای این کار به خرج دادند. از تزیین محل ویژه کتا‌بهای کودک و نوجوان تا تقسیم کار برای دریافت و امانت دادن کتاب‌ها و حتی شاهد بودیم که به دوستان و حاضران برای انتخاب کتاب، پیشنهاد نیز می‌دهند.

این کتابدار در ادامه حتی از ارائه پیشنهاد این دو کتابدار نوجوان برای غنی‌کر‍دن آثار کتابخانه به مدیریت مجموعه خبر داد و گفت: فعالیت این دو تا اندازه‌ای قابل توجه و جذاب بود که مدیریت تصمیم گرفت در مراسمی از آنها تجلیل به عمل آورد به ویژه اینکه این فعالیت به صورت رایگان در حال انجام است.

کیمیا و سیده اسماء اما تا چند هفته دیگر نخستین میهمانان کلاس تازه تاسیس ششم ابتدایی در مدارس خود خواهند بود و کتابخانه کوچکشان چشم انتظار آنها خواهد ماند.

مرادی‌نیا در این زمینه ‌گفت: خانواده این دو نوجوان تاکید بسیار زیادی برای تحصیل آنها قائل هستند به ویژه اینکه این دو نوجوان متقاضی شرکت در آزمون مدارس استعدادهای درخشان نیز شده‌اند. به همین دلیل شاید تداوم حضور آنها در کتابخانه به تحصیلشان صدمه بزند اما در صورت ادامه حضورشان، ما از این موضوع استقبال خواهیم کرد و حتی مدیریت این کتابخانه به فکر مستقل کردن بخش کودک و نوجوان نیز افتاده است.

کتابخانه حضرت مهدی(عج) تنها یکی از شاهدان علاقه‌مندی و رغبت نوجوانان ایرانی به مطالعه و کتابخوانی است و یادآور این سوال که آیا این همه اشتیاق با امکانات مناسبی برای پاسخ گویی همراه است یا خیر؟ آیا گوش شنوایی برای پاسخ و ترتیب اثر دادن به نیازهای نوجوانان ایرانی برای مطالعه وجود دارد؟
Inline image 1

یک انتشارات در آرژانتین کتاب جدید اش را با جوهر ویژه ای چاپ کرده که بعد از باز کردن آن تنها دو ماه جهت مطالعه فرصت دارید و پس از آن نوشته ها از کتاب پاک می شود.

کتاب در یک بسته بندی قرار گرفته و جوهر این کتاب به گونه ای است که پس از قرار گرفتن در معرض هوا و نور طی دو ماه از روی صفحات کتاب پاک می شود.

آنها می گوید کتاب ها جزو صبور ترین اشیا هستند. ما آنها را می خریم و آنها آنقدر منتظر می مانند تا سراغشان برویم و آنها را بخوانیم. کتاب ها روزها، ماه ها و حتی سال ها به انتظار می نشینند تا برای خواندن سراغشان برویم. شاید کتاب ها صبر زیادی داشته باشند، اما نویسنده ها علاقه زیادی دارند که نوشته هایشان زودتر خوانده شود.

برای همین آنها کتاب جدیدشان که گلچینی از نوشته های برخی نویسندگان آمریکای لاتین است را با یک جوهر مخصوص منتشر کرده اند تا خریداران را مجبور کنند در طی حداکثر ۲ ماه آن را بخوانند. در کنار آن حداقل این موضوع شاید برای خیلی ها یادآوری خوبی باشد که چقدر کم مطالعه می کنیم.

گزارشي از كتابدار فداكاري در روستايي در شهرستان جم


قصه کتابداری "حاج‌علی یگانه" از سال ۴۹ و آشنایی‌اش با رسول پرویزی آغاز می‌شود.

یک جاده خاکی صاف در میان انبوهی از درخت نخل گم می‌شود. انتهای این جاده باریک، روستای قصاب است، بادیه‌ای تک خانواری در دل شهرستان جم، استان بوشهر. 
راهش از کنار یک مزرعه که با خار سدر پرچین شده است می‌گذرد.
پیرمرد ۷۰ ساله، با پیراهن سفید، داس به دست، مشغول چیدن علف است. از دور که می‌بینمش چند جمله در ذهنم آماده می‌کنم که ساکت از کنارش نگذرم. درختان کهنسال روستا و گندم‌زار، ناخوداگاه حرف‌هایم را به سمت زمان برداشت خرما و درو کردن گندم سوق می‌دهد. 
گرم گفتگو می‌شویم. از خرابی محصولاتش به خاطر سرمای زمستان گذشته حرف می‌زند و نگران تابستان است که گرد و غبار خرماهایش را خراب کند. 
حرفش که تمام می‌شود پشت بندش می‌گوید به قول فردوسی:

کشاورز و دهقان و مرد نژاد / نباید که آزار یابد ز داد

یکه می‌خورم و از او می‌پرسم شاهنامه را چطوری می‌خوانی؟ 
داس را در دستش محکم‌تر می‌کند و لبخندی تلخ می‌زند و می‌گوید: "یک روزی رسول پرویزی در آن خانه که درش از بیرون باز می‌شود می‌نشست و من برایش شاهنامه می‌خواندم. روزگارانی بود..." 
ماجرا برایم جالب می‌شود. وقتی این آبادی تک خانواری را از دور می‌‌دیدم فکرش هم نمی‌کردم که کسی اینجا رسول پرویزی، نویسنده داستان‌های کوتاه، را بشناسد. رزم رستم و اشکبوس را از بر برایم بخواند و بگوید ماهی سیاه کوچولو را دوست دارد و از دخترای ننه دریای شاملو، قصه توپک قرمز پارسی‌پور، خورشید خانوم اعتمادزاده، عزاداران بیل غلامحسین ساعدی و حاجی آقای صادق هدایت برایم بگوید.
قصه کتابداری "حاج علی یگانه" از سال ۴۹ و آشنایی‌اش با رسول پرویزی آغاز می‌شود. به قول خودش "آن روزها تشنه خواندن و دانستن بودم و چه راهی بهتر از اینکه کتابدار کانون پرورش فکری کودکان شوم. هر ماه چند صندوق کتاب پشت الاغ می‌گذاشتم و راهی روستاهای اطراف می‌شدم. روستاهایی که گاه دورترین‌شان ۱۵۰کیلومتر فاصله دارد. اما شادی و شوق خواندن دانش‌آموزان روستایی بهانه طی کردن این مسیر می‌شد". 
نگاهش نجیب است و طوری حرف می‌زند که سختی‌های کار در پشت حرف‌هایش پنهان است و به قول خودش علاقه پشت این تصمیم بود و منتی بر سر کسی نیست. 
در یادداشت‌های روزانه اش نوشته:
"داستان ما را ندیده شنیده‌اید، زمستان‌هایمان تابستان و تابستان‌هایمان مَشک در دست، خرد و کلان، چاشت بند زندگی امروز را تا مرز فردا می‌بریم. از قهر طبیعت نومید نیستیم زیرا گندمزارها را با نیروی ایمان و دشت‌ها را به پاکی دل کودکان معصوم آبیاری می‌نماییم . خستگی راه را با نی‌لبک چوپان جم‌ و ‌ریز و شروه بازیار(کشاورز) دشتی و دشتستان تسلی می‌دهم".
قدم زنان وارد نخلستان می‌شویم. مسیر آب را عوض می‌کند و خاشاک‌هایی که جلوی سرعت آب را گرفته‌اند از جوی آب بیرون می‌ریزد. درختان لیمو و پرتقال گل داده‌اند. چه عطری دارند.

http://www.jadidonline.com/files/userfiles/image/multimedia/Iran_village_librarian_258.jpg

نگاهم می‌کند و می‌گوید: "کارم را خیلی دوست داشتم. رونق گرفته بود. من فقط یه کتابدار نبودم و بچه‌ها را به کتابخوانی تشویق می‌کردم. به آنها می‌گفتم کتاب‌هایی که می‌خوانید را خلاصه نویسی کنید. یک بار هم داستانی که یکی بچه‌ها نوشته بود را به محمود دولت‌آبادی دادم. خیلی خوشش آمده بود و به من گفت باور نمی‌کنم که کار یک بچه دبستانی باشد. اما زمانه یا شاید هم آدم‌های این زمانه نگذاشتند که من این کار را ادامه بدهم. سال ۶۰ دو راهزن برادرم را بدون علت کشتند. دیگر نه دست و دلی داشتم و نه می‌توانستم کار کنم. با تهران مکاتبه کردم و اطلاع دادم که مایل به ادامه کار نیستم. سعی کردند من را برای ادامه کار متقاعد کنند اما هرچه فکر کردم، نمی‌شد. برادرم را کشته بودند و دشمن داشتم و من مجبور بودم هر روز توی راه‌ها و بیابان‌ها بروم و کتاب‌ها را بین بچه‌ها توزیع کنم. از طرفی هم کسی نبود به باغ و نخل‌ها رسیدگی کند. کار را رها کردم. ساختمانش هم که خانه خودم بود".
از او می‌پرسم چه کتاب‌هایی بیشتر خواهان داشت. بدون فکر کردن می‌گوید: "بیشتر کتاب‌های داستان، مثل بینوایان ویکتور هوگو، قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب و داستان‌های ملل. اما همه جور کتابی داشتیم؛ از کتاب‌های فقط تصویری برای بچه‌های خردسال تا کتاب‌های دانشگاهی".
همزمان با کارش با من هم حرف می‌زند: "یادش بخیر زمان ما کتاب خیلی کم بود. چند تا کتاب خطی هم داشتیم، کسی دست بچه نمی‌داد. با هزار مکافات می‌رفتم مکتب. اول قرآن خواندن را شروع کردم و بعد رفتم سراغ مرثیه محتشم و بعد از آن هم کتاب‌هایی مثل شاهنامه و دیوان حافظ. بعد که مکتب تمام شد از طریق مهمان‌های با سوادی که گه‌گداری به خانه ما می‌آمدند چند کلمه‌ای یاد می‌گرفتم".
ماجرای سوادآموزی علی یگانه ادامه دارد تا اینکه در روستای کنارشان مدرسه‌ای به نام "مدرسه کامران" تاسیس می‌شود اما آن هم به دلیل نداشتن معلم تعطیل می‌شود و نمی‌تواند به تحصیل ادامه دهد.
در فکر است و انگار خاطراتش را مرور می‌کند. خیره به من می‌گوید: "آن روزها کتابخانه ندیده بودم. فقط دلم یک خانه می‌خواست پر از کتاب. اما شرایط مهیا نبود و به ناچار شروع به کشاورزی کردم. تا اینکه سال ۴۹ آغاز کتابداریم شد و به آرزوی همیشگی‌ام رسیدم".
به نخل‌ها نگاه می‌کند که هر کدام یادآور روزهای دورند و دستان پینه بسته‌اش که هیچ شبیه به دستان کتابداری که با قلم و کاغذ سروکار دارد نیست.
صدای پر از اطمینانش خستگی آن کار سخت و طاقت‌فرسا را هیچ نشان نمی‌دهد. انگار که خودش هم نمی‌داند چه خدمتی به سواد این دیار کرده است. 
حالا همه نخل‌ها آبیاری شده‌اند و وقت رفتن است. از زیر تعارف‌هایش برای ماندن شانه خالی می‌کنم و پیرمرد را با روستای تک خانواری‌اش و درختان کهن سالش تنها می‌گذارم

کتاب فروش روی شیشه نوشته: "متناسب با در آمد شما کتاب دلخواه موجود است. اگرنه کتاب را به امانت ببرید."
گاه میشود انسانیت را پرینت کرد و به شیشه چسباند
آدرس: اتوبان نواب- بالاتر از میدان جمهوری- بین آزادی و کلهر
با ارسال این عکس از این کتاب‌فروشی حمایت کنید.
 
150898_355421301180908_165103736879333_997869_223803481_n.jpg

قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت - مارك لوي

 
 
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟» او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا" ..... «همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان. این حساب با ثانیه ها پر می شه. هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا" از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا اززمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.»